فروتن. متواضع که از فروتنی خود را نمی بیند. نامتکبر. مقابل خویشتن بین، به معنی خودبین و متکبر: بس فروتن سروری ناخویشتن بین مهتری سرور اهل زمینی مهتر اهل زمان. سوزنی
فروتن. متواضع که از فروتنی خود را نمی بیند. نامتکبر. مقابل خویشتن بین، به معنی خودبین و متکبر: بس فروتن سروری ناخویشتن بین مهتری سرور اهل زمینی مهتر اهل زمان. سوزنی
کسی که خود را بزرگ و مهم داند. (از ناظم الاطباء). متکبر. معجب. مختال. فخور. خودپسند. (یادداشت مؤلف). خودبین: خویشتن بین و بت پرست یکیست. سنائی. وانکس کو نیست خویشتن بین معصوم خدای بین شمارش. خاقانی. مبین درآینۀ چین ای بت چین که باشد خویشتن بین خویشتن بین. نظامی. بزرگان نکردند در خود نگاه خدابینی ازخویشتن بین مخواه. سعدی
کسی که خود را بزرگ و مهم داند. (از ناظم الاطباء). متکبر. مُعجِب. مُختال. فَخور. خودپسند. (یادداشت مؤلف). خودبین: خویشتن بین و بت پرست یکیست. سنائی. وانکس کو نیست خویشتن بین معصوم خدای بین شمارش. خاقانی. مبین درآینۀ چین ای بت چین که باشد خویشتن بین خویشتن بین. نظامی. بزرگان نکردند در خود نگاه خدابینی ازخویشتن بین مخواه. سعدی